کد مطلب:315040 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

غرور هلاکت بار
از وقایع و داستان های شگفتی كه عده ای از موثقین نقل كرده اند این است كه: یكی از علماء كربلا به علم خود مغرور [1] گشت، بحدی كه زمانی در میان اصحاب از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) سخن به میان آمد، آن عالم خود بین بیچاره، سخن از ویژگی های ارزشمند خود و علوم و نماز شب و اعمال مستحب و زهد و تقوای خویش می نمود و می گفت: من از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) این خصوصیت ها را داشته باشند مثل من می باشد، و شهادت روز عاشورا نمی تواند با علم و فقه و.... برابری كند.

حاضرین در مجلس از این جسارت و غرور او در شگفت شدند، و از جهل و نادانی او تحیر پیدا كردند و تأسف خوردند، و آن مرد بر این غرور و خودبینی افتخار می كرد. روز بعد حاضرین در مجلس شوق فراوان كردند كه خبری از مرد جسور پیدا كنند كه آیا دست از گمراهی خود برداشت یا نه؟ رو به خانه او آوردند، درب منزلش را كوبیدند و از احوال او سئوال كردند. در جواب گفتند: حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) رفته، آنها به حرم مشرف شدند، دیدند آن مرد ریسمانی به گردن خود قرار داده و سر دیگر آن را به ضریح مطهر بسته و با گریه و زاری از عمل خود اظهار ندامت و پشیمانی می كند.

از موضوع سئوال كردند، جواب داد:



[ صفحه 629]



دیشب با همان غرور به خواب رفتم، دیدم در كنار جمعی از علماء نشسته ام، ناگاه مردی داخل شد و صدا كرد: آقا اباالفضل (علیه السلام) تشریف آوردند. نام حضرت دل ها را غرق سرور كرد، طولی نكشید حضرت در هاله ای از نور كه اطراف چهره مباركش را احاطه كرده بود با سیمایی كه حكایت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشت وارد مجلس شدند، و بر اریكه ای در صدر مجلس نشستند، همه حاضرین در برابر عظمت و شكوه حضرت خاضع و خاشع بودند، و من از جسارت گذشته خود به شدت در ترس و اضطراب بودم.

حضرت ابوالفضل (علیه السلام) با یكایك اهل مجلس شروع به سخن نمودند، نوبت به من رسید، فرمودند: تو چه می گویی؟

من هوش از سرم رفت. می خواستم خود را از مهلكه برهانم، و به گمان خود حق را ثابت كنم، دلیل های خود را به عرض حضرت رساندم. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) فرمودند: نزد پدرم امیرالمؤمنین و برادرانم امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) علم آموخته ام و به درجه یقین رسیده ام، اما تو در دین خود و نسبت به امام شك می ورزی، آیا چنین نیست؟ سپس فرمود: اما استادی كه تو نزد وی درس خواندی از تو بدبخت تر است! پیش تو اصول و قواعدی چند است كه برای جاهل به احكام قرار داده شده تا به وسیله آنها حكم را به دست آورد، و من محتاج به این اصول و قواعد نیستم، زیرا احكام واقعی دین را از منبع وحی الهی دریافت نموده ام، و خداوند در من صفات برگزیده ای قرار داده از كرم و صبر و ایثار و... كه اگر اندكی از آنها میان همه شما تقسیم شود، توان پذیرش آنها را ندارید، و در تو صفات رذیله ای چون حسد و خودخواهی و ریا می باشد، سپس با دست شریفشان به دهن من زدند، من از ترس و پشیمانی از عمل زشت خود



[ صفحه 630]



برخاستم و به توسل و انابه حضرتش رو آوردم، درود خدا بر آن حضرت و پدر و برادرانش باد. [2] .


[1] علامه بزرگوار محمد علي اردوباري از حجة الاسلام شيخ ميرزا عبدالهادي آل شيخ الامه ي ميرزاي شيرازي - روحش شاد - از عالم زاهد ميرزا عبدالحميد بجنوردي نقل مي كند.

[2] العباس، ص 175 - 174.